آوا جونم  آوا جونم ، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

نی نی ناز من

طوطی کوچولو

1392/9/13 9:37
نویسنده : سمانه
610 بازدید
اشتراک گذاری

سلام طوطی خونه ما

دخترک کوچولوی من که اینروزا هر کلمه ای میشنوی تکرار میکنی حالا یا درست یا خیلی خنده دار....خدا رو شکر که به راحتی حرف افتادی و حرف زدن و دوست داری... همه حروف رو تقریبا می تونی بگی به جز چندتای که من فهمیدم «ف» و «ر»... جای ف میگی ش..مثلا به فرنی میگی شیرینی و به فیل میگی شیل!

جای ر هم ل میگی ...مثلاخاله راحله که اسم سختیه میگیم بگو رارا ولی شما میگی لالا!

خلاصه شیرین زبونی شدی حسابی....افراد نزدیکت رو با اسم صدا میزنی ....بابایی ها رو میگی احمد و حسن....مامان من رو میگی جون جونی و عطی....از همه مهمتر اسم من رو میگی سمان...الهی قربونت بشم ...یه تن صدای خاصی داری که دل ادم غش میره برات.....دیگه از بَ ارتقا پیدا کردم به سمان...تازگی ها هم سمانا میگی... بابا جواد رو هم دیگه جواد صدا میزنی ...نمیدونم چه علاقه ای به اسم ادما داری!!!!!.... چیزایی که< ه> آخر دارن رو میزاری جاشون مثل میوا=میوه....خانا=خانه....  یه مدتی کلمه ماشالا افتاده بود ورد زبونت...هرچی میدیدی میگفتی ..... به مداد رنگی و نقاشی خیلی علاقه داری ....هروقت مداد میبینی تقاضای اِداد رنگی و آغَذ داری......میگم چی بکشم برات میگی طوطو...سریع هم می خوای که آب و دونه هم بزارم براش....وقتی برات ادم میکشم میگی ادم....دختر باشه میگی خانوم...و پسر باشه میگی آآ=آقا.....

مفهوم گرم سرد داغ... سنگین....زیاد کم... خاموش روشن...روز شب...تاریک روشن رو هم فهمیدی.....

به لالایی شبکه پویا بسیار علاقه داری ولی حیف که فقط خونه مامان جونی دارن و هنوز موفق به ضبطش نشدم!!!...بهت میگم کی لالایی داره میگی شب سات=ساعت 10

صبح ها وقتی از خواب پا میشی بهت میگم گوش کن صدای کی میاد میگی خامه...من: چی بهت میگه ؟میگی آوا ...من:بیا من رو....تو:خام خام بوخول=بخور....

دوهفته پیش بارون اومده بود برات این شعر رو دوبار خوندم و دیگه تکرار میکردی...من:بارون مییاد ...تو:شَرشَر...من:دم خونه...تو: آجَر(هاجر)...من:هاجر؟...تو:عَوسی=عروسی...بعدشم سریع میگی تموم...

خلاصه اینکه حسابی بلبل زبون شدی و با حرفات دل همه رو میبری......

از شیرین زبونیهات که بگذریم از مریضی هات بگم که از عید غدیر مماخت همچنان اویزونه و سرفه میزنی هنوز....هی یکم بهبود پیدا میکنی ولی باز از نو...شاید از دندونای نیشت باشه.....ولی اولش که یه سرمای خیلی سختی خوردی گلو دردی شدی که بعدش من از تو که گرفتم گفتم بچه حق داشته نصف شبا از درد گلو بیدار بشه و نتونه اب دهنشو قورت بده!!!!....

راستی محرم هم خیلی دوست داشتی ...همش میگفتی حسین حسین و سینه میزدی و به دسته عزاداری رفتن علاقه زیادی داشتی(مثل مامانت)...وقتی دسته میدیدی دنبال پر بودی و چشمت دنبال طبلاشون بود...شبی که شمع روشن کردیم همش دنبال کیک و تولد تولد بودی!اخه دختر خوب مگه شمع فقط واسه تولدِ؟؟...خونه مامان ملیحه هم 3 شب روزه  بود و حسابی حال میکردی .......

از شیرین کاری هات دیگه تو ذهنم نیست ولی باید بگم که واقعا دوست داشتنی شدی و وقتی خونه نباشی حسابی جات خالیه....

پی نوشت:خدایا همیشه مواظب دخترکم باش....

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان سهند و سپهر
13 آذر 92 8:58
عزیزززززززززززززز دلم چثدر شیرین و خوردنی شدی کاش پیشم بودی حسابی می چلوندمت مامانی عکس ؟؟؟
مامان سهند و سپهر
13 آذر 92 9:13
عزیز دلم آوا جونم میخورمت خوشگل خاله خیلی با نمکی هزارماشالا
مامان سهند و سپهر
13 آذر 92 13:39
یه نظر دیگه هم نوشته بودما توش کلی قربون صدقه آوا جونی شیرین زبون رفته بودم آخرشم تقاضای عکس از آوا خانم رو داشتم چی شد نرسیده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
غزال مامان فاطمه
16 آذر 92 14:13
سلام . چه عجب اومدی . کم پیدا شدی مامان آوا جون. پس کو عکس نانازی؟ ببوسش.
مامان سهند و سپهر
17 آذر 92 9:16
رسیده بود عزیزم . پس راضی بودن خوشحالم که به نتایج خوبی رسیدی. سمانه جونم تو قلب پاکی داری و مهربونترین دخمل دنیایی. مطمئنم بودم که بهترین راهکارو پیدا می کنی. باز هم هر وقت دوست داشتی بیا پیشم با هم حرف بزنیم . همین جوری هم غنیمته والا. میبوسمت عزیزمممممممممم
الهه و هانا
18 آذر 92 12:57
دلم براش تنگ شد يدفعه. اي ي ي جوونم به اين شيرين زبوني. پس حسابي سرتونو گرم كرده با شيرين زبوني. خاله جون ما هفته ديگه يك شب هماهنگ ميكنيم ميايم ديدنتون كه دلمون بااااز شه از ديدن اين شيرين ها