خرید سیسمونی
سلام عسل مامان خوبی خانوم گل
خیلی وقته که برات هیچی ننبشتم ببخشید خانوم گل ....اول از همه بگم چند هفته ای هست که تکونای نازتو حس می کنم وای خیلی حس با حالیه بیشترین حرکتاتم غروباست و تا شب ادامه داره... ای الهی قربونت بشم ناز خانوم با این حرکات مارپیچی.....
هفته پیش رفتیم تهران منو مامان عطی جون وقرار شد بابایی اخر هفته بیاد دنبالمون اخه می خواستیم برای شما گل خانوم سیسمونی بخریم وایییییی نمی دونی چه خبر بود خیابون بهار....کلی چیزای قشنگ که دوست داشتی همشو بخری....
دوروز اول همه لباساتو خریدیم اخ که من دلم غش می رفت اینا رو نگاه می کردم.... هر شب که میومدیم خونه وقتی بساط خریدمونو پهن می کردیم کلی ذوق می کردیم و خستگی از تنمون در میومد....کی بشه زودتر این لباسا رو بپوشی گل پری مامان(راستی بابا حسن شما رو به این اسم صدا می کنه)
سه شنبه بود که بابا جون هم اومد تهران چون باید خیلی از وسایلو با کمک هم انتخاب می کردیم....ظهرش رفتم دکتر همچی خوب بود فقط برای مسافرت چابهار عیدمون پرسیدم که گفت توی اون هفته های بارداری یکم ریسکش بالاست و نریم بهتره و قرار شد که سفرمونو کنسل کنیم....عصر بابایی اومد پیش ما و رفتیم برای انتخاب سرویس کالسکه....خیلی کار سختی بود چون خیلی متنوع بود و باید یه جنس خوب هم می گرفتیم خلاصه بلاخره از یه سرویسش خوشمون اومد هروقت باز بشه حتما عکساشو اینجا میزارم.....
بابایی هر شب می گفت وسایلوببینیم یکم ذوق کنیم.......ایییییی جونمممم خیلی نازن چیزات......
فردای اون روز هم برای سرویس تخت رفتیم وای اینم خیلی سخت بود انتخابش.... بلاخره یه سرویس انتخاب شد ....خیلی قشنگ شد ما که خودمون کلی ذوق می کردیم ایشالا شما هم بیای مامان جون و لذت استفادشو ببری.....
دیگه کارامون تقریبا تموم شد فقط یه سری چیزای کوچیک مونده بود که هردفعه می رفتیم بیرون تهیشون می کردیم.....مامان عطی و بابا حسن کلی سنگ تموم گذاشتن و بهترین چیزارو واسه اومدن گل پریشون اماده کردن دستشون درد نکنه که اینقدر زحمت کشیدن...
این مدت که خیلی راه می رفتیم شما هم پر جنب و جوشتر شده بودیمی دونم حتما خسته هم میشدی ولی پیاده روی خیلی خوبه برای هردومون....یه شب که حسابی شلوغ کرده بودی و حرکتاتو خاله جون هم حس کرد.....
خیلی جالبه همیشه مامان باباها به فکر بچه هاشونن و دوست دارن بهترین چیزارو داشته باشن...ایندفعه من و بابایی هم این حس و داشتیم و هرجایی که می رفتیم تو قسمت بچه گونه دور می زدیم.....
راستی کلی هم لباس یکی از دوستامون برای شما از ایتالیا فرستاده خیلی نازن همشون....روزشماری می کنم که وقت به دنیا اومدنت برسه وبپری تو بغلمو از تمام چیزات استفاده کنی.....
وسایل سیسمونی که چه عرض کنم جهزیتو اوردیم شاهرود و هر چند روز یه بار دلتنگ که میشه میرم نگاشون می کنم....بعد از عید که سرویس تختتو می چینیم اخجونممممم من از الان دارم ذوق می کنم.....
مواظب خودت باش شنگول مامان
بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسس