آوا جونم  آوا جونم ، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

نی نی ناز من

28 هفتگی

با هر تکون خورد نت خوشبخت ترین زن دنیام سلام گل خانوم من خوبی عزیزم؟جات راحت مامان جون؟ این روزا تکونات خیلی واضح تر شده هر بار که باهات حرف میزنم کلی تکون می خوری و ابراز احساسات می کنی...الهی قربونت بشم من...جالب اینه که فقط واسه مامانی و بابایی تکون می خوری ... فردا قراره بیان کاغذ دیواری اتاقتو عوض کنن و دوشنبه سرویس تختت می رسه کلی خوشحالم که اتاقت می خواد روبراه بشه .... وای وسایلای نازتو می چینیم و منتظر اومدنت میشیم ...ایشالا که صحیح و سالم می یای بغل مامانی... این روزا هوا خیلی باحال شده ...بارون می یاد و کلی هوا بهاریه سال دیگ...
1 ارديبهشت 1391

سال 1391

  سلام سنبل مامان خوبی قشنگم؟ سال نو مبارک باشه خانومی....بلاخره سال جدید هم به خیر و خوشی شروع شد .... امسال سال تحویل ساعت 8:44 بود ....خیلی حس خوبی بود من و بابایی و شما گل خانوم نشستیم سر سفره هفت سین و 3 تایی با هم سال نو رو شروع کردیم ...قشنگم امسال تو بهترین هدیه ما بودی .... اینم عکس سفره هفت سینی که مامانی چیند بعد از سال تحویل اول رفتیم خونه مامان عطی جون ...خاله جون هم بود کلی هدیه برات خریده بودن....خلاصه کلی عیدی گرفتی قند عسلم ....از اونجا هم رفتیم خونه مامان جون بابایی ...به همین ترتیب کلی دید و بازدید و عید دیدنی ....من که خیلی دوست دارم عید دیدنی رو فکر کنم شما هم دوست داری عزیز...
15 فروردين 1391

روزای پایانی سال 1390

سلام پرنسس کوچولوی مامان خوبی؟ جات راهت مامانی؟خیلی باز هوا سرد شده و فکر می کنم شما هم یخ می کنی چون حرکتات خیلی کم شده ...مثل مامان سرمایی هستیا..بعضی وقتا نگرانت میشم ولی می گم حتما خوبی و یهو یه تکون کوچولو می خوری قربونت بشم گل پری  مامان......امشب داره برف می یاد برفی که تو زمستون نیومده الان داره دم عید می یاد.....دوست دارم هوا زودتر گرم بشه و حال و هوای عید بیاد....اره مامانی یه هفته دیگه بیشتر از سال 1390 نمونده و داره عید می یاد ....خیلی زود داره سال تموم می شه انگار همین دیروز بود که ما سال تحویل مدینه بودیم....خیلی خوش گذشت اون موقع شما نبودی و هنوز تو اسمونا پیش فرشته ها بودی ولی امسال سر سفره هفت سین هستی و این ب...
22 اسفند 1390

خرید سیسمونی

  سلام عسل مامان خوبی خانوم گل  خیلی وقته که برات هیچی ننبشتم ببخشید خانوم گل ....اول از همه بگم چند هفته ای هست که تکونای نازتو حس می کنم وای خیلی حس با حالیه بیشترین حرکتاتم غروباست و تا شب ادامه داره... ای الهی قربونت بشم ناز خانوم با این حرکات مارپیچی .....                                                             &nb...
13 اسفند 1390

هفته هجدهم و کلی خبر

یه روز سرد و برفی روز دوشنبه 90.11.17 توی یه عصر برفی و سرد رفتم سونوگرافی... از اونجا شروع کنم که روز قبلش رفتم دکتر چشمت روز بد نبینه مامان جون از ساعت 4:30 نشستم تا 9 نوبتم شد....خیلی خسته کننده بود ولی به امید گوش کردن به صدای قلب کوچولوت زمان زود گذشت....طفلی مامان بزرگ جون هم با ما بود ....خلاصه بلاخره نوبت ما شد و خانوم ماما اول فشارمو گرفت بعد وزنم کرد اخرم خوابیدم که صدای قلبتو بشنویم....حالا خانوم ماما هرچی می گشت مگه پیدا می شدی....هی شیطونی می کردی و از اینور به اونور می رفتی ....ای جانم از همین الان شیطونی ... دیگه داشتم نا امید می شدم که خانوم ماما یه طرف شکممو نگه داشت با دست تا تونست شما رو طرف دیگه دستگیر کنه ....
19 بهمن 1390

هفته چهاردهم

سلام جوجه مامان خوبی؟جات راهت عزیزم؟ ...اوضاع روبراه اونجا...خیلی دوست دارم زودتر حست کنم.... امروز رفتم دکتر..دیگه باید اینجا هم یه دکتری انتخاب می کردم چون می خوام همین جا بدنیا بیای و تهران رفتن کمی برام سخت می شه....خانوم دکتر بدی نبود واسه 16 بهمن گفت برم سونو بنویسه تا جنسیتت معلوم بشه....واسه من مهم نیست دختر باشی یا پسر سالم بودنت از همه چی واسم مهمتر.... ایشالا که صحیح و سالم باشی گل مامان(الهی امین) امروز دوباره صدای قلب کوچولوتو شنیدم...کاش می شد طولانی تر باشه ...فکر کنم هنوز خیلی کوچولو باشی چون صدای قلبت خیلی یواشه....الهی قربون تاب تاب کردنش ..... این مدت اتفاق خاصی نیفتاد...همه چی به خوبی پیش رفت و...
19 دی 1390

قلب نی نی مثل گنجشک می زد....

سلام عزیز مامان خوبی گلکم؟ خیلی برات حرف دارم.....این هفته کلی هیجان انگیز بود...بزار از اول برات بگم جمعه با بابایی رفتیم تهران....شب با خاله جون و پسر عمه عموهای بابایی رفتیم دربند....خیلی خوش گذشت...می دونم به شما هم حتما خوش گذشته چون مثل مامانی باید گردشی باشی شنبه ساعت 2 وقت دکتر داشتیم کلی دلم می جوشید همش نگران قلب کوچولوت بودم .... وقتی خانوم دکتر گفت بخوابم رو تخت وای نمی دونی مامانی چه حالی داشتم تازه خانوم دکتر گفت شاید اینجوری صدا قلب شنیده نشه و من نباید استرس بگیرم(هر چند که همون جوری من استرس داشتم)خلاصه دستگاهو گذاشت روشکمم  اول صدای هوا بود واییییییییییییییی یه دفعه صدای تاپ...
7 دی 1390

فرشته کوچولوی مامان

سلام عزیز دلم خوبی مامان جون؟ جات راهت عزیزم؟خیلی دوست دارم صدای قلبتو زودتر بشنوم....یه هفته دیگه میرم تهران دکتر ....یکم استرس دارم همش فکر و خیال می کنم که نکنه ....اصلا ولش کن نمی خوام حرفشو بزنم ....حتما حالت خوبه و خیلی به سرعت داری رشد می کنی ولی من و بابایی بی صبرانه منتظر شنیدن صدای قلبت هستیم راستی یکم سرما خوردم امیدوارم زودی خوب بشم و کارم به دارو ودکتر نکشه نمی خوام یه وقت شما اذیت بشی مامان جون راستی این روزا به وسایلت خیلی فکر می کنم خیلی هیجان انگیز خریدشون...فکرشو کن همچی در سایزای کومچولو....وای خیلی باحالن خوب عزیز مامان خوب استراحت کن و زودی هم بزرگ شو ....بوسسسسسسسسسسسسسسس ...
26 آذر 1390

فندوق مامان

سلام فندوق مامان خوبی عزیزکم.... هفته پیش جمعه رفتیم تهران عصرش رفتیم کنسرت همایون شجریان خیلی با حال بود ...با با جون دوست داره از همین   الان  سنتی و اصیل باشی مامان جون ....من که خیلی لذت بردم حتما شما هم با اینکه اندازه یه عدسی لذت بردی... شنبه وقت دکتر داشتم با بابا یی رفتیم خانم دکتر گفت 6 هفته و نیم هستم و هنوز قلب کوچولوت شکل نگرفته ....گفت غذاهای چرب و شیرین خیلی نخورم ....من واسه رشد بهتر شما عزیز دلم هرچی که مفید تر می خورم....خانم دکتر واسه اول دی وقته سونوگرافی داد (هفته 12 )....ولی قلب کوچولوی شما هفته 8 تشکیل می شه اما چون من دوست دارم اولین سونو رو تهران انجام بدم یه دف...
30 آبان 1390